loading...
آموزشى سرگرمى عكس
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مردان از همسر خود چه می خواهند؟ 0 323 bahar
داستان آموزنده دزد باورها 0 188 bahar
اس ام اس خنده دار برای تجدید روحیه 0 208 bahar
پیامک‌های عاشقانه 0 177 bahar
اس ام اس سرکاری ماه رمضان 0 181 bahar
اس ام اس جوک و سرکاری 0 201 raha
بلفاریت یا ورم ملتحمه چیست؟ 0 187 raha
زنان از همسر خود چه می خواهند؟ 0 229 raha
داستان کوتاه و زیبای دریای دزد و قاتل! 0 166 raha
اس ام اس طنز خانه تکانی عید نوروز 0 172 raha
اس ام اس خنده دار تبریک تولد 0 173 romina
اس ام اس عاشقانه مخصوص روزای بارونی 0 183 romina
اس ام اس خنده دار و سرکاری جدید 0 184 romina
حسود باشيد اما شکاک نه 0 176 romina
داستان گاندی و لنگه کفش 0 157 romina
نشانه های دلزدگی زناشویی چیست 0 206 negin
داستان کوتاه جالب و آموزنده راهی آسان تر!! 0 193 negin
استفراغ چه زمانی خطرناک می‌شود؟ 0 164 negin
اس ام اس سرکاری و خنده دار عید فطر 0 186 negin
اس ام اس های خنده دار و طنز ضد دختر(1) 0 218 negin
اس ام اس روز عشق 0 172 kimiya
پیامک‌های مخصوص گرانی 0 191 kimiya
اس ام اس خنده دار و سرکاری تابستان 0 157 kimiya
اس ام اس های خنده دار و طنز ضد پسر 0 170 kimiya
داستان زیبای مرد کور 0 187 kimiya
على بازدید : 231 نظرات (0)
استواري و ثبات قدم عمار دردفاع از حق و مجاهدت براي اسلام در تمام دوران قبل و پس از رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله در مقايسه با تعدادي از صحابه كه چه در زمان پيامبر و چه پس از آن دچار كفر و نفاق شدند - و حتي آيات متعددي هم . . . .





استواري و ثبات قدم عمار دردفاع از حق و مجاهدت براي اسلام در تمام دوران قبل و پس از رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله در مقايسه با تعدادي از صحابه كه چه در زمان پيامبر و چه پس از آن دچار كفر و نفاق شدند - و حتي آيات متعددي هم درباره آنها نازل شد- مثال زدني است .
روزى با اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله به اين فكر افتادند كه عثمان را در مقدمه اين كارهاى خلاف از پيشرفت باز دارند، با هم نشستند و مشورت كردند و به عنوان نصيحت و خيرخواهى ، نامه اى به عثمان نوشتند و در آن نامه با لحن تند مطالبى نگاشتند كه مواد آناز اين قرار بود :
1. تذكر مواردى كه عثمان از روش رسول خدا صلي الله عليه و آله و ابوبكر و عمر مخالفت كرده است .
2. چرا خمس اموال آفريقا را به مروان بخشيده ؟ با اينكه در آن حق خدا و رسول و حق خويشان پيامبر صلي الله عليه و آله و يتيمان و مستمندان قرار گرفته است .
3. چرا آن همه ساختمان مجلل براى خود و بستگانش در مدينه ساخته است .
4. چرا مروان قصرهائى را با چوبهاى مخصوص از بيت المال مسلمانان ساخته است .
5. چرا فرماندارى و استاندارى ايالات را بين خويشان و بنى اعمام خود تقسيم كرده با اينكه آنها چنين شايستگى ندارند .
6. چرا وليد بن عقبه را از امارت كوفه عزل نمى كند با اينكه در حال مستى ، نماز صبح را، چهار ركعت خوانده و به مردم كوفه گفته اگر بخواهيد يك ركعت هم بيافزايم .

عمار ياسر با كمال متانت درپاسخ گفت :
بدون شك من پسر ياسر و سميه هستم .
عثمان از اين جواب بسيار ناراحت شد، خيال كرد كه عمار ياسر او را پسر عفان نمى داند ، نعره زد اين مرد رابزنيد، غلامهاى عثمان دور عمار را گرفتند و آنقدر با چوب و تازيانه بر سر و صورتش زدند كه بيهوش شد
7. چرا حدّ شرابخورى وليد را تعطيل كرده و تأخير انداخته است .
8. چرا در امور، با مهاجران و انصار مشورت نمى كند و به رأى خود استبداد مى ورزد .
9. چرا در مورد بيمارى تب كه اطراف مدينه را گرفته توجه نمى كند .
10. چرا از ارزاق و قطعات زمين،به مردمى كه ساكن مدينه هستند ولى نه از اصحابند و نه از حريم اسلام دفاع مى كنند و نه در راه اسلام جنگ مى كنند، مى دهد .
11. چرا بجاى خيزران (1) تازيانه و شلاق بكار مى برد .
(2)
پس از تحرير نامه به اين فكر افتادند كه نامه اي به اين تلخى و تندى را به چه كسى بدهند تا به عثمان برساند .
عمار ياسر در راه اعلاى حق ، از هيچ كس هراس و واهمه نداشت ، با نهايت خونسردى گفت :
نامه را به من بدهيد، من آن را به عثمان مى رسانم ، نامه را برداشت و به خانه عثمان روانه شد.
هنگامى كه بخانه عثمان رسيد، عثمان در خانه بود، عمار را ديد و به او گفت :
با من كارى دارى ؟!
عمار به جاى جواب ، نامه را ارائه داد، عثمان نامه را از دست عمار گرفت ، و هنوز نخوانده بود پرسيد اين نامه را كى نوشته ؟
عمار گفت : جمعىاز اصحاب رسول خدا نوشته اند، عثمان سر نامه را گشود، ولى بيش از دو سطر نامه را نخوانده بود كه آن را به گوشه اى پرت كرد.
عمار با صراحت لهجه تمام گفت :
اين نامه را اصحاب رسول خدا نوشته اند، آيا نامه شايسته اى نبود كه بدورش انداختى ؟
اگر آن را مى خواندى و دستورهايش را به كار مى بستى بهتر نبود؟
عثمان كه سخت به خشم آمده بود، فرياد كشيد : دروغ مى گوئى اى پسر سميه.
(3)
عمار ياسر با كمال متانت در پاسخ گفت :
بدون شك من پسر ياسر و سميه هستم .
عثمان از اين جواب بسيار ناراحت شد، خيال كرد كه عمار ياسر او را پسر عفان نمى داند،نعره زد اين مرد را بزنيد، غلامهاى عثمان دور عمار را گرفتند و آنقدر با چوب و تازيانه بر سر و صورتش زدند كه بيهوش شد و او را به گوشه اى انداختند، عثمان به اين اندازه هم قناعت نكرد و پيش رفت و بر پهلو و شكمش چند لگد سخت كوبيد، اين ضربه ها بقدرى سنگين بود كه عمار را به بيمارى فتق دچار ساخت .


پي نوشت :
1) خيزران يك نوع نى مغزدار وخوشرنگ است .
2) الغدير، ج 9، ص 17.
3) عثمان براى اينكه عمار را توهين كند اسم مادر عمار را آورد، چه آنكه در آداب اجتماعى عرب ، تصريح به اسم مادر دشنام بدى محسوب مى شد .
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب آموزشى , سرگرمى , عكس و آهنگ
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 474
  • کل نظرات : 27
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 68
  • آی پی امروز : 43
  • آی پی دیروز : 70
  • بازدید امروز : 580
  • باردید دیروز : 99
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,584
  • بازدید ماه : 4,661
  • بازدید سال : 31,817
  • بازدید کلی : 509,079