یادم نمیرود یک روزی در آن اوایل کار مسعود کیمیایی آمد و دم در ایستاد .
پلان خیلی قشنگی میشد اگر از داخل مغازه ازش فیلم میگرفتم .
کیمیایی نگاهم کرد و گفت: «پاشو بیا سرِکارِت» خیلی قشنگ گفت.
گفتم: «نه دیگه، کار من اینجاست».
به نقل از شبکه ایران ، بابک صحرایی ترانه سرای مطرح ایرانی که چندی است مجله ای با عنوان «هفت نگاه» را اداره می کند در تازه ترین شماره این مجله به سراغ ناصر ملک مطیعی رفته و درددلهای او را بدون کمترین سانسوری ارائه داده است .
ملک مطیعی در بخشی از این گفتگو درباره دلیل اصلی اش از دایر نمودن یک قنادی در سالهای ابتدایی انقلاب سخن گفته است.
بخشهایی از این گفته ها را در ادامه می خوانید :
چرا به مملکت خودم نروم و همان جا کار نکنم؟
_ من بعد از انقلاب به خارج از کشور رفتم و آنجا کار میکردم .
در یک فروشگاهی کار میکردم. بعد از 5-6 ماه گفتم من که دارم در اینجا کار میکنم چرا به مملکت خودم نروم و همانجا کار نکنم؟
میخواستم از خودم کار بکشم .
خود را به زحمت بیندازم که لااقل این فکر در من تقویت نشود که من آدم بیکارهای هستم. بعد بلند شدم آمدم ایران.
خانه بزرگی در ونک داشتم که گوشه حیاط مان اتاقهای کوچکی داشت. به توصیه رفقا و خانمم که خدا رحمتش کند این اتاقها را کمیبزرگتر کردیم و یک [شیرینی] فروشی درست کردم.
وقتی کیمیایی به قنادی ناصرملک مطیعی می رود
_ مردم از شهرستانها و این ورو آن ور میآمدند تا من را ببینند و من هم خودم بدون رودربایستی میایستادم داخل جعبه زولبیا و بامیه و شیرینی میچیدم و همه میآمدند صف میکشیدند و من را تماشا میکردند.
خیلی خوب بود و خیلی خوشحال بودم که دارم کار میکنم و 10-12 سال مشغول این کار بودم.
یادم نمیرود یک روزی در آن اوایل کار مسعود کیمیایی آمد و دم در ایستاد. پلان خیلی قشنگی میشد اگر از داخل مغازه ازش فیلم میگرفتم.
کیمیایی نگاهم کرد و گفت : «پاشو بیا سرِکارِت» خیلی قشنگ گفت .
گفتم :
«نه دیگه، کار من اینجاست».