loading...
آموزشى سرگرمى عكس
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مردان از همسر خود چه می خواهند؟ 0 323 bahar
داستان آموزنده دزد باورها 0 188 bahar
اس ام اس خنده دار برای تجدید روحیه 0 208 bahar
پیامک‌های عاشقانه 0 177 bahar
اس ام اس سرکاری ماه رمضان 0 181 bahar
اس ام اس جوک و سرکاری 0 201 raha
بلفاریت یا ورم ملتحمه چیست؟ 0 187 raha
زنان از همسر خود چه می خواهند؟ 0 229 raha
داستان کوتاه و زیبای دریای دزد و قاتل! 0 166 raha
اس ام اس طنز خانه تکانی عید نوروز 0 172 raha
اس ام اس خنده دار تبریک تولد 0 173 romina
اس ام اس عاشقانه مخصوص روزای بارونی 0 183 romina
اس ام اس خنده دار و سرکاری جدید 0 184 romina
حسود باشيد اما شکاک نه 0 176 romina
داستان گاندی و لنگه کفش 0 157 romina
نشانه های دلزدگی زناشویی چیست 0 206 negin
داستان کوتاه جالب و آموزنده راهی آسان تر!! 0 193 negin
استفراغ چه زمانی خطرناک می‌شود؟ 0 164 negin
اس ام اس سرکاری و خنده دار عید فطر 0 186 negin
اس ام اس های خنده دار و طنز ضد دختر(1) 0 218 negin
اس ام اس روز عشق 0 172 kimiya
پیامک‌های مخصوص گرانی 0 191 kimiya
اس ام اس خنده دار و سرکاری تابستان 0 157 kimiya
اس ام اس های خنده دار و طنز ضد پسر 0 170 kimiya
داستان زیبای مرد کور 0 187 kimiya
على بازدید : 225 نظرات (0)
گوشه ی از کرامات امام رضا (علیه السلام)
1. بشارت پیامبر به حمیده
امام رضا به برکت سفارش پیغمبر و عنایات ایشان به دنیا آمدند . در نقل های اهل سنت چنین آمده . . .




گوشه ی از کرامات امام رضا (علیه السلام)
1. بشارت پیامبر به حمیده
امام رضا به برکت سفارش پیغمبر و عنایات ایشان به دنیا آمدند . در نقل های اهل سنت چنین آمده:
زمانی که حمیده مادر امام کاظم، کنیزی به نام نجمه را از بازار خریداری کرد، پیامبر را در خواب دید که به ایشان فرمود :
«این کنیز را به فرزندت (امام کاظم) هدیه کن؛ همانا از ین کنیز، فرزندی به دنیا خواهد آمد که بهترین اهل زمین است».
حمیده نیز چنین کرد وامام، نام نجمه را به طاهره تغییر داد.[10]

2. معجزه ی در دوران حمل
مادر بزرگوار یشان می فرماید:
هنگام حاملگی، سنگینی حمل را احساس نکردم و هنگام خواب، صدای تسبیح و تهلیل و تقدیس وی را می شنیدم.[11]

3. مناجات امام در دوران طفولیت
مادر بزرگوار امام در ادامه می فرماید :
زمانی که ایشان به دنیا آمد، در حالی که دستانش را روی زمین گذاشته و سر مبارکشان را به طرف آسمان بلند کرده بود، لبانش تکان می خورد، گویا مناجات خدا می کرد. در این حال پدر بزرگوارش آمد و به من گفت :
«هنیئا لک کرامة ربَّکِ عزّوجل؛ مبارک باد بر تو کرامت خداوند».
در این حال فرزند را به ایشان داد و ایشان در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند و با آب فرات کام دهانش را برداشت.[12]

4. هارون بر من چیره نمی شود
صفوان بن یحیی می گوید :
بعد از شهادت امام کاظم و امامت علی بن موس الرضا (علیه السلام) از توطئه دوباره هارون علیه امام رضا (علیه السلام) می ترسیدیم .
موضوع را به امام گفتیم. امام فرمود :
هارون تلاش خود را انجام می دهد، ولی کاری از پیش نمی برد.
صفوان می گوید: یکی از معتمدین برایم نقل کرد : یحیی بن خالد برمکی به هارون الرشید گفت :
علی بن موسی ادعای امامت می کند (و با ین سخن قصد تحریک هارون را داشت).
هارون در جواب گفت : آنچه با پدرش انجام دادیم، بس است. یا میخواهى (ای) همه آنها را بکشیم؟![13]

5. محل دفن من و هارون یکی است
موسی بن عمران می گوید :
روزی علی بن موسی الرضا رادر مسجد مدینه، در حالی دیدم که هارون مشغول سخنرانی بوده امام به من فرمود :
روزی را خوهای دید که من و هارون در یک جا به خاک سپرده می شویم.[14]
امام در مکه نیز به ین مهم اشاره می کند. حمزه بن جعفرارجانی می گوید :
هارون الرشید از یک درب و علی بن موسی الرضا از در دیگر مسجد الحرام خارج شدند . در این هنگام امام رضا (علیه السلام) به هارون اشاره کرد و فرمود :
الآن از هم دور هستیم، ولی ملاقاتمان نزدیک است .
ی
طوس ! همانا من و او را یک جا جمع می کنی.[15]

6. مأمون، امین را می کشد
حسین بن یسار می گوید :
روزی علی بن موسی الرضا به من فرمود: همانا عبدالله (مأمون) برادرش محمد (امین)را خواهد کشت. از امام پرسیدم : یعنی عبدالله بن هارون، محمد بن هارون را خواهد کشت؟
امام فرمودند: بله، عبدالله مأمون محمد امین راخواهد کشت.

طبق پیشگویی امام ین اتفاق افتاد.[16]

7. همسرت دوقلو می زاید
بکر بن صالح می گوید : نزد امام رضا (علیه السلام) رفتم و به وی گفتم :
همسرم ـ که خواهر محمد بن سنان از خواص و شیعیان شماست ـ حامله است و از شما می خواهم دعا کنید تا خداوند فرزند پسری به من دهد.
امام فرمود : دو فرزند در راه است.
از نزد امام رفتم و پیش خود گفتم : اسم یکی را محمد و دیگری را علی می گذارم .
در این هنگام امام مرا فراخواند و بدون اینکه از من چیزی بپرسد، به من فرمود:
اسم یکی را علی و دیگری را امّ عمرو بگذار.
وقتی که به کوفه رسیدم، همسرم یک پسر و یک دختر به دنیا آورده بود و اسم آنها را همان گونه که امام فرموده بود، گذاشتم.
به مادرم گفتم: معنی امّ عمرو چیست؟
پاسخ داد : مادر بزرگت امّ عمرو نام داشت.[17]

8. جعفر به زودی ثروتمند میشود
حسین بن موسی می گوید :
عده ای از جوانان بنی هاشم بودیم که نزد امام رضا نشسته بودیم که جعفر بن عمر علوی با شکل و قیافه فقیرانه بر ما گذشت. بعضی از ما با نگاه مسخره آمیزی به حالت وی نگریستیم .
امام رضا (علیه السلام) فرمود :
به زودی می بینید زندگی وی تغییر کرده، اموالش زیاد، خادمانش بسیار و ظاهرش آراسته شده است.
حسین بن موسی می گوید: پس از گذشت یک ماه، والی مدینه عوض شد و او نزد ین والی مقام و منزلت خاصی پیدا کرد و زندگی اش همان گونه که امام فرموده بود، تغییرکرد و بعد از آن جعفر بن عمر علوی را احترام و برای وی دعا می کردیم.[18]

زمانی که مأمون به سبب بیماری نتوانست نماز عید را بخواند، از امام رضا (علیه السلام) درخواست کرد تا نماز را اقامه کند.
امام در حالی که پیراهن کوتاه سفید و عمامه سفید پوشیده و در دستش عصا بود، روانه نماز شد و در میان راه با صدی بلند می فرمود :
«السلام علی ابوی آدم و نوح، السلام علی ابوی ابرهایم و اسماعیل، السلام علی ابوی محمد و علی، السلام علی عباد الله الصالحین».
مردم به طرف امام هجوم می آوردند و دست ایشان را می بوسیدند و از ایشان تجلیل می کردند.
در این هنگام به خلیفه خبر رسید که اگر این وضعیت ادامه یابد، خلافت از دست تو خارج می شود.
مأمون خود را به سرعت به امام رسانید و نگذاشت امام نماز را بخواند .
آن گاه امام مطالبی مهم به هرثمة بن اعین ـ که از خادمان مأمون، اما محب اهل بیت و در خدمت امام رضا (علیهالسلام) بود ـ فرمود.
هرثمه می گوید : روزی سرورم ابوالحسن رضا مرا طلب اید و فرمود:
ای هرثمه! می خواهم تو را از مطلبی آگاه سازم که باید نزد تو پنهان بماند و تا زمانی که زنده هستم، آن را بری کسی فاش نکنی، اگرفاش کنی، من دشمن تو پیش خدا خواهم بود .
هرثمه گفت : قسم خوردم که تا او زنده است، سخنی نگویم.
امام فرمود: ای هرثمه! سفر آخرت و ملحق شدنم به جدم و پدرانم نزدیک شده. همانا من بر اثر خوردن انگور و انار مسموم از دنیا خواهم رفت. خلیفه می خواهد قبر مرا پشت قبر پدرش هارون الرشید قرار دهد،اما خداوند نمی گذارد و زمین اجازه چنین کاری را نمی دهد و هر چه بکوشند تا زمین را حفر کنند (و مرا پشت قبر هارون دفن کنند)، نمی توانند و این مطلب را بعد خواهى (ای) دید .
ای هرثمه! همانا محل دفن من در فلان جهت است. پس بعد از وفات و تجهایز منبری دفن، مأمون را از این مسائلی که گفتم، آگاه کن تا مرا بیشتر بشناسد و به مأمون بگو که هر گاه مرا در تابوت گذاشتند و آماده نماز کردند، کسی بر من نماز نخواند؛ تا اینکه عرب ناشناسی به سرعت از صحرا به طرف جنازه من آید و در حالی که گرد و غبار سفر بر چهره دارد و مرکبش ناله می زند، بر جنازه من نماز می خواند.
شما نیز با او به نماز بیستید و پس از نماز مرا در مکانی که مشخص کرده ام، دفن کنید.
ای هرثمه! وای بر تو که این مطالب را قبل از وفاتم به کسی بگویی.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب آموزشى , سرگرمى , عكس و آهنگ
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 474
  • کل نظرات : 27
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 68
  • آی پی امروز : 52
  • آی پی دیروز : 70
  • بازدید امروز : 917
  • باردید دیروز : 99
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,921
  • بازدید ماه : 4,998
  • بازدید سال : 32,154
  • بازدید کلی : 509,416