loading...
آموزشى سرگرمى عكس
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مردان از همسر خود چه می خواهند؟ 0 323 bahar
داستان آموزنده دزد باورها 0 188 bahar
اس ام اس خنده دار برای تجدید روحیه 0 208 bahar
پیامک‌های عاشقانه 0 177 bahar
اس ام اس سرکاری ماه رمضان 0 181 bahar
اس ام اس جوک و سرکاری 0 201 raha
بلفاریت یا ورم ملتحمه چیست؟ 0 187 raha
زنان از همسر خود چه می خواهند؟ 0 229 raha
داستان کوتاه و زیبای دریای دزد و قاتل! 0 166 raha
اس ام اس طنز خانه تکانی عید نوروز 0 172 raha
اس ام اس خنده دار تبریک تولد 0 173 romina
اس ام اس عاشقانه مخصوص روزای بارونی 0 183 romina
اس ام اس خنده دار و سرکاری جدید 0 184 romina
حسود باشيد اما شکاک نه 0 176 romina
داستان گاندی و لنگه کفش 0 157 romina
نشانه های دلزدگی زناشویی چیست 0 206 negin
داستان کوتاه جالب و آموزنده راهی آسان تر!! 0 193 negin
استفراغ چه زمانی خطرناک می‌شود؟ 0 165 negin
اس ام اس سرکاری و خنده دار عید فطر 0 186 negin
اس ام اس های خنده دار و طنز ضد دختر(1) 0 218 negin
اس ام اس روز عشق 0 172 kimiya
پیامک‌های مخصوص گرانی 0 191 kimiya
اس ام اس خنده دار و سرکاری تابستان 0 157 kimiya
اس ام اس های خنده دار و طنز ضد پسر 0 170 kimiya
داستان زیبای مرد کور 0 187 kimiya
على بازدید : 185 نظرات (0)
ياسر پدر عمار را با طناب به دو شتر قوی بستند و آن دو شتر را در جهت مخالف يکديگر راندند تا ياسر دو تکه شد . سميه مادر عمار




ياسر پدر عمار را با طناب به دو شتر قوی بستند و آن دو شتر را در جهت مخالف يکديگر راندند تا ياسر دو تکه شد . سميه مادر عمار را هم به وضع بسيار دردناکی شهيدکردند . اما مسلمانان پاک اعتقاد - با اين همه شکنجه ها -عاشقانه ، تا پای مرگ پيش رفتند و از ايمان به خدای يگانه دست نکشيدند روش بت پرستان با محمد ( ص ) وقتی مشرکان از راه آزارها نتوانستند به مقصود خود برسند از راه تهديد و تطميع در آمدند ، زيرا روز به روز محمد ( ص ) در دل تمام قبايل و مردم آن ديار برای خود جايی باز مي نمود و پيروان بيشتری مي يافت .
مشرکان در آغاز تصميم گرفتند دسته جمعی با " ابو طالب " عم و يگانه حامی پيغمبر ( ص ) ملاقات کنند . پس از ديدار به ابوطالب چنين گفتند :
" ابو طالب ، تو از نظر شرافت و سن بر ما برتری داری . برادر زاده تو محمد به خدايان ما ناسزا مي گويد و آيين ما و پدران ما را به بدی ياد مي کند و عقيده ما را پست و بیارزش مي شمارد . به او بگو دست از کارهای خود بردارد ونسبت به بتهای ما سخنی که توهين آميز باشد نگويد. يا او را اختيار ما بگذار و حمايت خود را از او بردار " .
مشرکان قريش وقتی احساس کردند که اسلام کم کم در بين مردم و قبايل نفوذ مي کند و آيات قرآن بر دلهای مردم مي نشيند و آنها را تحت تأثير قرار مي دهد بيش از پيش احساس خطر کردند و برای جلوگيری از اين خطر بارديگر و بار ديگر با ابو طالب بزرگ قريش و سرور بنی هاشم ملاقات کردند و هر بار ابو طالب با نرمی و مدارا با آنها سخن گفت و قول داد که به برادر زاده اش پيغام آنها را خواهد رساند . اما پيامبر عظيم الشأن اسلام در پاسخ به عمش چنين فرمود :
" عمو جان ، به خدا قسم هر گاه آفتاب را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند که دست از دين خدا و تبليغ آن بردارم حاضر نمي شوم . من در اين راه يا بايد به هدف خود که گسترش اسلام است برسم يا جانم را در اين راه فدا کنم ".
ابو طالب به برادرزاده اش گفت : " به خدا قسم دست ازحمايت تو بر نمي دارم . مأموريت خود را به پايان برسان " . سرانجام فرعونيان
مکه به خيال باطل خود ، از در تطميع در آمدند ، و پيغام دادند که ما حاضريم هر چه محمد( ص ) بخواهد از ثروت و سلطنت و زنهای زيباروی در اختيارش قرار دهيم ، بشرط اينکه از دين تازه و بد گفتن به بتهای ما دست بردارد.
اما پيامبر ( ص ) به سخنان آنها که از افکاری شايسته خودشان سرچشمه مي گرفت اعتنايی نکرد و از آنها خواست که به " الله " ايمان بياورند تا بر عرب و عجم سروری کنند. آنها با انديشه های محدودخود نمي توانستند قبول کنندکه به جای 360بت ، فقط يک خدا را بپرستند .
از اين به بعد - همانطور که گفتيم - ابو جهل و ديگران بنای آزار و اذيت پيامبر مکرم ( ص ) و ديگر مسلمانان را گذاشته و آنچه در توان داشتند در راه آزار و مسخره کردن پيامبر و مؤمنانبه اسلام ، بکار بردند .
استقامت پيامبر ( ص ) با اين همه آزاری که پيامبر (ص ) از مردم مي ديد مانند کوه در برابر آنه ايستاده بود و همه جا و همه وقت و در هر مکانی که چند تن را دور يکديگر نشسته مي ديد، درباره خدا و احکام اسلام و قرآن سخن مي گفت و با آيات الهی دلها را نرم و به سوی اسلام متمايل ميساخت . مي گفت "الله " خداوند يگانه و مالک اين جهان و آن جهان است . تنها بايد او را عبادت کرد و از او پروا داشت . همه قدرتها از خداست . ما و شما و همه ، دوباره زنده می شويم و در برابر کارهای نيک خود پاداش خواهيم داشت و در برابر کارهای زشت خود کيفر خواهيم ديد. ای مردم از گناه ، دروغ ، تهمت و دشنام بپرهيزيد. قريش آن چنان تحت تأثير آيات قرآنی قرار گرفته بودند که ناچار، برای قضاوت از "وليد" که داور آنها در مشکلات زندگی و ياور آنها در دشواريها بود، کمک خواستند.
وليد پس از استماع آيات قرآنی به آنها چنين گفت :
"من از محمد امروز سخنی شنيدم که از جنس کلام انس و جن نيست . شيرينی خاصی دارد و زيبايی مخصوصي، شاخسار آن پر ميوه و ريشه های آن پر برکت است . سخنی است برجسته و هيچ سخنی از آن برجسته تر نيست ".
مشرکان وقتی به حلاوت و جذابيت کلام خدا پی بردند و در برابر آن عاجز شدند، چاره کار خود را در اين ديدند که به آن کلام آسمانی تهمت "سحر و جادو" بزنند، وبرای اينکه به پيامبری محمد (ص ) ايمان نياورند بنای بهانه گيری گذاشتند.
مثلا از پيامبر مي خواستند تا خدا و فرشتگان را حاضر کند! از وی مي خواستند کاخی از طلا داشته باشد يا بوستانی پر آب و درخت !
و نظاير اين حرفها.
محمد (ص ) در پاسخ آنها چنين فرمود: من رسولی بيش نيستم و بدون اذن خدا نمي توانم معجزه ای بياورم مهاجرت به حبشه در سال پنجم از بعثت يک دسته از اصحاب پيغمبر که عده آنها به 80نفر مي رسيد و تحت آزار و اذيت مشرکان بودند، بر حسب موافقت پيامبر (ص ) به حبشه رفتند. حبشه ، جای امن و آرامی بود و نجاشی حکمروای آنجا مردی بود مهربان و مسيحي .
مسلمانان مي خواستند در آنجا ضمن کسب و کار، خدای را عبادت کنند. اما در آنجا نيز مسلمانها ازآزار مردم مکه در امان نبودند. مکي ها از نجاشی خواستند مسلمانان را به مکه برگرداند و برای اينکه پادشاه حبشه را به سوی خود جلب کنند هديه هايی هم برای وی فرستادند. اما پادشاه حبشه گفت :
اينها از تمام سرزمينها، سرزمين مرا برگزيده اند. من بايد تحقيق کنم ، تا بدانم چه مي گويند و شکايت آنها و علت آن چيست ؟
سپس دستور داد مسلمانان را در دربار حاضر کردند. از آنها خواست علت مهاجرت و پيامبر خود و دين تازه خود را معرفی کنند. جعفر بن ابيطالب به نمايندگی مهاجرين برخاست و چنين گفت :
"ما مردمی نادان بوديم . بت مي پرستيديم . از گوشت مردار تغذيه مي کرديم . کارهای زشت مرتکب مي شديم . حق همسايگان را رعايت نمي کرديم . زورمندان ، ناتوانان را پايمال مي کردند. تا آن گاه که خداوند از بين ما پيامبری برانگيخت و او را به راستگويی و امانت مي شناسيم. وی ما را به پرستش خدای يگانه دعوت کرد. از ما خواستکه از پرستش بتهای سنگی و چوبی دست برداريم .و راستگو، امانتدار، خويشاوند دوست ، خوشرفتار و پرهيزگار باشيم . کار زشت نکنيم . مال يتيمان را نخوريم . زنا را ترک گوئيم . نماز بخوانيم . روزه بگيريم ، زکوة بدهيم ، ما هم به اين پيامبر ايمان آورديم و پيرو او شديم . قوم ما هم به خاطر اينکه ما چنين دينی را پذيرفتيم به ما بسيار ستم کردند تا از اين دين دست برداريم و بت پرست شويم و کارهای زشت رادوباره شروع کنيم . وقتی کار بر ما سخت شد و آزار آنها از حد گذشت ، به کشور تو پناه آورديم و از پادشاهان تو رابرگزيديم . اميدواريم در پناه تو بر ما ستم نشود".
نجاشی گفت : از آياتی که پيامبر (ص ) بر شما خوانده است برای ما هم اندکی بخوانيد. جعفر آيات اول سوره مريم را خواند. نجاشی و اطرافيانش سخت تحت تأثير قرار گرفتند و گريه کردند.
نجاشیکه مسيحی بود گفت : به خدا قسم اين سخنان از همان جايی آمده است که سخنان حضرت عيسی سرچشمه گرفته. سپس نجاشی به مشرکان مکه گفت : من هرگز اينها را به شما تسليم نخواهم کرد. کفار قريش از اين شکست بی اندازه خشمگين شدند و بهمکه باز گشتند. محاصره اقتصادي مشرکان قريش برای اينکه پيامبر (ص ) و مسلمانان را در تنگنا قرار دهند عهد نامه ای نوشتند و امضا کردند که بر طبق آن بايد قريش ارتباط خودرا با محمد (ص ) و طرفدارانش قطع کنند. با آنها زناشويی و معامله نکنند. درهمه پيش آمدها با دشمنان اسلام هم دست شوند. اين عهدنامه را در داخل کعبه آويختند و سوگند خوردند متن آنرا رعايت کنند. ابو طالب حامی پيامبر (ص ) از فرزندان هاشم و مطلب خواست تا در دره ای که به نام "شعب ابیطالب " است ساکن شوند و ازبت پرستان دور شوند.
مسلمانان در آنجا در زير سايبانها زندگی تازه را آغاز کردند و برای جلوگيری از حمله ناگهانی آنها برجهای مراقبتی ساختند. اين محاصره سخت سه سال طول کشيد. تنها در ماههای حرام (رجب - محرم -
ذيقعده - ذيحجه )
پيامبر (ص ) ومسلمانان از "شعب " برای تبليغ دين و خريد اندکی آذوقه خارج مي شدند ولی کفار - بخصوص ابو لهب - اجناس را مي خريدند و يا دستور مي دادند که آنها را گران کنند تامسلمانان نتوانند چيزی خريداری نمايند.
گرسنگی و سختی بهحد نهايت رسيد. اما مسلمانان استقامت خود را از دست ندادند. روزی از طريق وحی پيامبر (ص ) خبردار شد که عهد نامه را موريانه ها خورده اند و جز کلمه "بسمک اللهم " چيزی باقی نمانده . اين مطلب را ابو طالب در جمع مشرکان گفت . وقتی رفتند و تحقيق کردند به صدق گفتار پيامبر پی بردند و دست از محاصره کشيدند. مسلمانان نيز نفسی براحت کشيدند . . . اما . . .
اما پس از چند ماهی خديجه همسر با وفا و ابو طالب حامی پيغمبر (ص ) دار دنيا را وداع کردند و اين امر بر پيامبر گران آمد. بار ديگر اذيت و آزار مشرکان آغاز شد.
انتشار اسلام در يثرب ( مدينه )
در هنگام حج عده ای در حدود شش تن از مردم يثرب با پيامبر (ص ) ملاقات کردند و از آيين پاک اسلام آگاه گرديدند. مردم مدينه به خاطر جنگ و جدالهای دو قبيله (اوس ) و (خزرج ) و فشارهايی که از طرف يهوديان بر آنها وارد ميشد، گويی منتظر اين آيين مقدس بودند که پيام نجات بخش خود را بگوش آنها برساند.
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب آموزشى , سرگرمى , عكس و آهنگ
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 474
  • کل نظرات : 27
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 68
  • آی پی امروز : 53
  • آی پی دیروز : 70
  • بازدید امروز : 933
  • باردید دیروز : 99
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,937
  • بازدید ماه : 5,014
  • بازدید سال : 32,170
  • بازدید کلی : 509,432